سفره الهی
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به حجره حضرت فاطمه علیهما السلام در آمد. فاطمه علیها السلام را دید كه حسن و حسین علیه السلام را می خوابانید و ایشان از گرسنگی در خواب نمی شدند. گفت : ای علی ! برو طلب طعامی می كن كه این كودكان را از گرسنگی در خواب نمی شوند. امیرالمؤمنین علیه السلام به نزدیك عبدالرحمن عوف شد و از وی دیناری زر قرض خواست . عبدالرحمن در خانه شد و كیسه ای زر بیرون آورد و گفت : این صد دینار است ، بستان و هرگز عوض مده . امیرالمؤمنین علیه السلام گفت : از تو قبول نمی كنم كه من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه : الید العلیا خیر من الید السفلی . دست بالا، بهتر از دست زیرین باشد؛ اما یك دینار زر به من قرض بده . و این حدیث بشنو كه مهتر عالم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: الصدقه عشره اضعاف و القرض ثمانیه عشر ضعفا . صدقه یكی را ده عوض باشد و قرض هر یكی را هجده . عبدالرحمن یك دینار زر به قرض به امیرالمؤمنین علیه السلام داد. امیرالمؤمنین علیه السلام بگذشت . مقداد را دید در كنار چاه نشسته . گفت : ای مقداد! در این ساعت چرا اینجا نشسته ای ؟ گفت : از برای ضرورتی . گفت : آن چیست ؟ گفت : چهار روز است كه هیچ طعام نیافته ام . گفت : بستان این دینار را كه تو اولی تری - كه تو چهار روز است كه طعام نیافته ای و ما سه روز. پس دینار زر به مقداد داد و وقت نماز شام روی به مسجد رسول نهاد و با رسول صلی الله علیه و آله و سلم نماز بگزارد و خواجه صلی الله علیه و آله و سلم گفت : ای علی ! امشب به خانه شما می آیم ، و مهمان شما می باشم . امیرالمؤمنین علیه السلام گفت : عزازه و كرامه ، و از پیش برفت و فاطمه علیهما السلام را بشارت داد و خواجه صلی الله علیه و آله و سلم در عقب علی علیه السلام به حجره فاطمه در آمد. فاطمه علیهما السلام در خانه شد و روی بر خاك نهاد و گفت : خداوندا! به حق محمد و آل محمد كه بر ما طعامی فرو فرست . چون سر برداشت كاسه ای دید بزرگ پر از طعام ، بویی از وی می دمید خوشتر از بوی مشك . آن را برداشت و پیش مصطفی و مرتضی علیهما السلام نهاد. شاه مردان گفت : انی لك هذا الطعام ؟ . از كجاست تو را این طعام ؟ گفت : هو من عند الله ، ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب از نزدیك خداست . خدا روزی دهد آن را كه خواهد، بی حساب ، مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت : شكر خدای را كه مرا فرزندی داد چون مریم ، كه هرگاه زكریا علیه السلام نزد وی شدی طعامی یافتی ، گفتی : انی لك هذا؟ وی گفت : هو من عند الله ، ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب . پس رسول و علی و فاطمه علیهما السلام از آن طعام می خوردند. سائلی بر در آمد. امیر خواست كه وی را طعام دهد. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت : مده كه این ابلیس است ، خبر یافت كه ما از طعام بهشت می خوریم ، آمده تا با ما مشاركت كند. پس دیگر روز مصطفی و مرتضی علیهما السلام در مسجد بودند. اعرابی (ای) كیسه ای زر به امیرالمؤ منین علیه السلام ناپیدا شد. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت : ای علی ! می دانی كه آن اعرابی كه بود؟ گفت : خدا و رسول عالمترند. گفت : آن جبرئیل بود. در این وقت گنجی از گنجهای زمین برداشت و حق تعالی از برای آن یك دینار زر كه به مقداد داده ای تو را بیست و چهار جزو ثواب و خیر بداد و از آن در دنیا معجل گردانید: یكی آن كاسه و یك این كیسه و بیست و دو در آخرت ساخته است ، آنچه هیچ چشم چنان ندیده باشد و هیچ گوش نشنیده و بر خاطر هیچ آدمی نگذشته ؛ امیرالمؤمنین علیه السلام آن زر را وزن كرد، هفتصد دینار بود. گفت : صدق الله حیث قال : مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله كمثل حبه انبتت سبع سنابل فی كل سنبله مائه حبه .
آداب قرائت نماز ازمنظر آیت الله بهجت
چون از ذکر استفتاح فارغ شدی و مشغول قرائت گشتی ابتدا می گویی: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» باید بدانی که: شیطان دشمن ترین همه دشمنان تو است. و از راه حسد با تو در کمین نشسته است که دل تو را از خدا بگرداند و تو را از مناجات با خدا وسجده او باز دارد، زیرا که: او به واسطه ترک سجده به لعن ابدی گرفتار شد و رانده درگاه الهی گردید. و باید پناه گرفتن به خدا از شر شیطان، مجرد قول نباشد. یا مثل کسی باشی که شیر درنده یا دشمن کشنده رو به او آورد که او را هلاک سازد او گوید: پناه می برم از شر تو به این قلعه محکم، و بر جای خود ایستاده باشد، زیرا این خود ظاهراست که: محض گفتن، او را سودی نمی بخشد تا داخل قلعه نشود. همچنین پناه گرفتن به خدا از شر شیطان، به محض قول، سودی ندهد و فایده نبخشد، تا دست از فرمانبرداری او بردارد و ترک شهوت خود نماید. و خود را به قلعه محکم الهی که گفتن «لا اله الا الله» باشد با شرایطی که دارد داخل نماید.
و چون بگویی: «بسم الله الرحمن الرحیم» باید قصد تیمن و تبرک به نام پروردگارخود کنی.
و چون گویی: «الحمد لله رب العالمین» یعنی: «جمیع انواع حمد و شکر، مختص ذات پاک پروردگار عالمیان است» ، باید به نظر در آوری که: هر نعمتی که موجود است از سرچشمه عنایت و
احسان اوست. و اگر دیگری احسانی نماید به تسخیر مشیت اوست.
و چون بگویی:
«الرحمن الرحیم»
باید انواع لطف و احسان را به نظر در آوری.
و چون بگویی:
«مالک یوم الدین»
یعنی: «پادشاه روز جزا و حساب» ، باید متذکرهول آن روز گردی.
بعد از آن در مقام اخلاص درآیی و بگویی:
«ایاک نعبد و ایاک نستعین»
یعنی: «تورا پرستش می کنیم و از تو یاری و استعانت می جوییم» ، پس در اظهار عجز و بیچارگی خود باشی.
و همچنین در هر فقره از فقرات حمد و سوره که می خوانی باید متذکر معانی آنهاگردی و اشاراتی که در آنها است به نظر در آوری. و چون به امری یا نهیی رسی عزم برامتثال آن کنی. و چون به وعده رسی امیدوار گردی. و چون تهدید بینی، خایف وترسان گردی. و چون به ذکر نعمتی رسی شکر الهی را به دل بگذرانی.
و همچنین در اذکار رکوع و سجود و تسبیحات، متذکر معانی آنها گردی، و آنچه مناسب آنهاست به خاطر بگذرانی. و چون از قرائت فارغ شدی و اراده رکوع کردی باید در آن وقت، متذکر عظمت و کبریای الهی گردی و به جهت تکبیر، دستهای خودرا بلند کنی و اشاره کنی به اینکه: دست عقول و اوهام از دامن عظمت و جلال او کوتاه است. پس به قصد تعظیم، سر به رکوع فرود آوری و شت خود را در نزد جلال او خم کنی و متذکر عزت او و ذلت خود، و قوت او و ضعف خود، و قدرت او و عجز خود، و علو او و پستی خود گردی.
پس این مراتب را به زبان آوری و تسبیح او کنی و شهادت بر عظمت او دهی و بگویی: «سبحان ربی العظیم و بحمده» یعنی: «تسبیح و تنزیه می کنم پروردگار خود راکه عظیم و بزرگ است و متلبسم به حمد و ستایش او» .
پس راست بایست و متذکر شو احسان و پاداش دادن و انعام فرمودن آفریدگارخود را و بگو:
«سمع الله لمن حمده»
یعنی: «شنید خدا حمد کسی را که حمد او کرد. واجابت کرد کسی را که شکر او کرد» .
پس شکر این مطلب را کنی و گویی:
«الحمد لله رب العالمین»
پس بر اظهار عظمت و کبریایی او افزایی و گویی:
«اهل الکبریاء و العظمة و الجود و الجبروت» .
از حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - پرسیدند که: «کشیدن گردن در حالت رکوع اشاره به چه چیز است؟ فرمود: اشاره به این است که من گردن اطاعت نهاده ام اگر چه به شمشیر گردنم را بزنی» . (10)
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
و حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - فرمود که: «هیچ بنده، رکوع حقیقی ازبرای خدا نمی کند مگر
[771]
اینکه خدا زینت می دهد او را به نور بهاء خود. و جای می دهداو را در سایه کبریای خود. و می پوشاند او را خلعت اصفیای خود» . (11)
منقول است که: «ربیع بن خثیم همه شب به یک رکوع به صبح می رسانید و چون صبح می شد ناله دردناک از دل می کشید و می گفت: آه! پیش افتادند اهل اخلاص وگذشتند و راه ما بریده شده» . (12)
چون از رکوع فارغ شدی و اراده سجود نمودی باز در دل خود تجدید کن نهایت ذلت و عجز و انکسار خود را و به یاد آور که: به جهت غایت عجز و مسکنت خودعزیزترین اعضای خود را که روی تو باشد به پست ترین چیزها که خاک است می گذاری. پس از غایت ذلت و خاکساری بعد از تکبیر و تعظیم حضرت باری جسدگناهکار خود را در خدمت پادشاه علی الاطلاق بر خاک مسکنت انداز و روی خود رابر خاک گذارده و متذکر این شو که: از خاک خلق شده و سزاوار بر خاک افتادنی. وپستی خود و علو رتبه او را یادآور و بگو:
«سبحان ربی الاعلی و بحمده» .
پس اگر در آن وقت رقت قلبی از برای تو حاصل شد امیدوار به رحمت الهی باش که در آن وقت نظر رحمت بر تو افکنده و سجده تو را قبول فرموده. آری تو خود رادر موضع ذلت و خاکساری افکندی و این موضع رحمت و عنایت او است.
در کوی دوست شوکت شاهی نمی خرند اقرار بندگی کن و دعوی چاکری
پس سر از سجده بردار و تکبیر گوی و از گناهان استغفار کن و ثانیا به سجده برو.
و از حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - پرسیدند از معنی سجده، فرمود: «سجده اول اشاره به آن است که: اول ما خاک بود. و سر برداشتن اشاره به خلق شدن از خاک است. و سجده دوم اشاره است به اینکه: باز عود به خاک خواهیم کرد. و سربرداشتن ازآن اشاره به آن است که: باز از آن بیرون خواهیم آمد» . (13)
و چون از سجده فارغ شدی باید تشهد به جا آوری.
پس بدان که: تشهد که عبارت است از: شهادت به وحدانیت الهی و رسالت حضرت رسالت پناهی، اشاره به آن است که: آنچه اعمالی که کرده ام از قرائت و قیام و رکوع وسجود و ذکر و تسبیح، هیچ یک را قابلیت قبول نیست و بجز شرمندگی و خجلت از آنهاچیزی حاصل نه. و گویا هیچ عملی از من سر نزده پس تهیدست به درگاه الهی روآورده ام. و چون خدا فرموده است که: «لا اله الا الله» قلعه محکم من است پس هرکسی داخل شود از عذاب من ایمن می گردد» (14)پناه به این قلعه می آورم و بجز شهادت بر وحدانیت خدای و رسالت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - عملی و دست آویزی ندارم.
پس اصل ایمان را وسیله خود سازی و متوسل به پیغمبر - صلی الله علیه و آله - و آل او گردی و صلوات بر او و آل او فرستی و امید ده صلوات از او داشته باشی.
- همچنان که در اخبار وارد شده - و اگر یکی از آنها به تو عاید شود به رستگاری ابدی فایز گردی.
[772]
و چون متوجه سلام دادن شوی باید خود را در حضور سید المرسلین و ملائکه مقربین و بقیه انبیای سابقین و ائمه طاهرین و کرام الکاتبین فرض کنی و همه ایشان را دردل خود حاضر سازی. پس ابتدا سلام کنی بر پیغمبر - صلی الله علیه و آله و سلم - خودکه سالار همه و واسطه هدایت و ایمان توست و بگویی: «السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته» . پس متوجه جمیع شوی و بر ایشان سلام کنی.
و زنهار! که چون بازی کنندگان، بدون حضور ایشان در دل خود زبان به سلام نگشایی. و چون مقتدای جماعتی باشی در سلام خود ایشان را نیز قصد نمایی. و چون متذکر این معانی گردی امید قبول نماز خود را داشته باش.
و زنهار! که به غفلت و بازیچه داخل نماز نشوی.
و بعضی از بزرگان در بیان اسرار نماز گفته است که: «نماز نمونه ای است از کیفیت حضور عرصه قیامت، پس باید آدمی در نماز متذکر آن حالت گردد. پس اذان اشاره به صور دوم و زنده شدن مردگان است. و اقامه به جای منادی پروردگار است که بندگان رابه موقف حضور می طلبد. و ایستادن رو به قبله اشاره به ایستادن در حضور حضرت رب العزة به جهت پرسش اعمال و جواب و سؤال است.
و چون بنده در موقف عرض ایستاد ابتدا شروع به تکبیر و تمجید و تحمید و ثنا وستایش حضرت مالک الملوک می کند، و تکبیرات و قرائت اشاره به آنها است. پس به رکوع در مقام تعظیم بر می آید و در آن وقت گویا خطاب الهی می رسد که: ای بنده! توفلان عمل را کردی و فلان معصیت را مرتکب شدی و چرا چنین کردی؟ و ثنا و تعظیم تو امروز چه فایده از برای تو دارد؟ پس راه ذلت و عجز و لابه و خاکساری پیش می گیرد و خود را بر خاک می افکند و به سجده می ورد. و گویا خطاب می رسدکه: سر بردار! و جواب و سؤال گوی و از عهده اعمال خود برآی.
پس سر بر می دارد و زبان به توبه و استغفار می گشاید، و اظهار ندامت و پشیمانی می کند.
باز گویا خطاب می رسد که: چه سود از توبه این روز! چه اثر بر استغفار در این حالت! پس باز آن بیچاره خود را بر زمین می افکند و به سجده دوم می رود و عجز وزاری و مسکنت و خاکساری می کند. باز خطاب می رسد که: عجز امروز را چه اثر! باوجود عصیان تو در دنیا، سر از زمین بردار و جواب صحیح بیار. آن بنده مسکین سربر دارد و به زبان حال گوید:
نام گنه مبر که زبان جواب نیست.
پس چون دست خود را از همه جا کوتاه بیند دست در دامن اسلام زنده و عرض کندکه: خداوندا! مقر و معترفم و به جز اینکه به یگانگی تو مقر بودم و به رسالت پیغمبر تواعتراف داشتم عملی ندارم.
پس گوید:
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله» .
پس تحفه صلوات بر پیغمبر و آل او را به خدمت ایشان فرستد و گوید:
«اللهم صل علی محمد و آل محمد» .
که شاید به وسیله آن نجات یابد.
[773]
باز گویا خطاب رسد که: ای بنده گنهکار! و ای نامه سیاه! تبه روزگار! همین را از تونخواسته بودیم.
پس در آن وقت آن بیچاره حیران ماند و به راست و چپ خود نظر افکند و دیده به عرصات محشر گشاید، رو به شفیع عرصه محشر و سایر انبیای مرسلین و ملائکه مقربین و ائمه طاهرین و بندگان صالحین خدا آورد و گوید:
«السلام علیک ایها النبی ورحمة الله و برکاته. السلام علینا و علی عباد الله الصالحین. السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته» .
امروز روز دستگیری و شفاعت است. و هنگام رحم و عنایت است. پس سه مرتبه دستهای خود را بلند کند و اشاره کند که: دست مرا بگیرید، ای دست گیران روز باز خواست.
و بدان که: هر بنده ای که نماز خود را از آفات خالی سازد و به نیت خالص داخل آن شود و آداب باطنیه آن را که مذکور شد از خضوع و خشوع و تعظیم و هیبت و حیاو رجاء و خوف و خشیت و سایر اینها را مراعات کند، انواری چند در دل او ظاهرمی شود که کلید معارف باطنیه و علوم حقیقیه گردند. و هر بنده را به قدر صفای نفس اواز کدورات دنیا، در معارف گشوده می شود.
و اشاره به این است آنچه حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «چون بنده به نماز ایستد حجاب میان خدا و او رفع می شود، و خدا رو به او می آورد، وملائکه از کتفهای او تا هوا می نشینند و با نماز او نماز می کنند. و بر دعای او آمین می گویند. و از اطراف آسمان، نیکویی بر سر او نثار می شود. و منادی ندا می کند که: اگربداند با که مناجات می کند به هیچ طرفی التفات نمی کند» .
و آنچه فرمود که: «درهای آسمان از برای نماز کنندگان گشوده می شود»
افتخار به بندگی خدا
افتخار به بندگی خدا
null
به برادر عزیز ، رسول خادم قهرمان کشتی ایران گفتم : بعد از اینکه در امریکا بر حریف خود پیروز شدی حاضری یک سجده شکر بجا آوری ، گفت : ریا نمی شود ؟ گفتم : بعضی عبادت ها با تظاهر همراه است ، مثل اذان و نماز جماعت ، از طرفی آن ریایی حرام است که خودت را مطرح کنی ، امّا اگر ضعف و بندگی خود وبزرگی خدا را نشان دادی ، آن هم بعد از پیروزی بر حریف خود و در کشور کفر ، این دیگر ریانیست
باز این سیّد نمازش را نخوانده
باز این سیّد نمازش را نخوانده
null
یکی از علمای قم می گفت : در مدرسه دارالشفا نزد امام خمینی قدّس سرّه درس می خواندم ، اواسط درس متوجّه شدم که نمازم را نخوانده ام ، نزدیک غروب آفتاب بود . پیش خود گفتم اگر وسط درس بلند شوم زشت است ، به نظرم رسید دستمالی جلوی بینی ام بگیرم و به بهانه خون دماغ جلسه را ترک کنم ، یکباره امام فرمود:بازاین سیدنمازش رانخوانده
تنها به خاطرنماز
هنگامی كه علی -علیه السّلام- در جنگ صفّین سرگرم نبرد بود، در میان هر دو صف كارزار، مراقب حركت و وضعیّت خورشید بود (تا ببیند چه وقت به وسط آسمان می رسد تا نماز ظهر را بخواند). ابن عبّاس عرض كرد: یا امیرالمؤ منین ، این چه كاری است كه می كنید ؟ حضرت فرمود: منتظر زوال هستم تا نماز بخوانیم . ابن عبّاس گفت : آیا حالا وقت نماز است با وجود اینكه سرگرم پیكار هستیم ؟ علی (ع ) فرمود: جنگ ما با ایشان بر سر چیست ؟ تنها به خاطر نماز است كه با آنها نبرد می كنیم.
گنجی پنهان
آورده اند كه چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود كه دوستی كنید با دوستان خدای و دشمنی كنید با دشمنان خدای . یكی بر خاست و گفت : یا رسول الله ! دوست خدای كیست؟ تا با وی دوستی كنیم و دشمن خدا كیست ؟ تا با وی دشمنی كنیم ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشارت كرد به جانب حضرت مرتضی علی علیه السلام و گفت : ولی هذا ولی الله و عدو هذا عدو الله دوست این مرد دوست خداست و دشمن او دشمن خداست ؛ و گفت : دوست او را دوست دار؛ اگر چه كشنده پدر و فرزندت بود، و دشمن او را دشمن بدار اگر چه پدر و فرزندات بود. و گفت : حبی و حب علی كنز من كنوز العرش و حب علی و اولاد زاد العباد الی الجنه و حب فاطمه و امها خدیجه براءه من النار . دوستی من و دوستی علی ، گنجی است از گنجهای عرش و دوستی علی و فرزندانش ، زاد بندگان است تا به بهشت و دوستی فاطمه علیهم السلام و مادرش خدیجه ، براتی است از آتش دوزخ . حق تعالی بهشت و دوزخ را از برای دوستان و دشمنان ایشان آفریده است .
واژه ی طلبه
واژهی طلبه همخانوادهٔ کلمهٔ طالب است. طلبه به معنای دانشجوی علوم دینی میباشد.
از لحاظ لغت در زبان عربی جمع مکسر طالب است و طالب به معنای خواستار است. امّا در زبان فارسی طلبه یه کلمهٔ مفرد محسوب میشود.
از آنجایی که طلبه،خواستار فراگیری علوم دینی میباشد،در اصطلاح به کسی که با وارد شدن به حوزهٔ علمیه خواستار آموختن علوم دینی است طلبه گفته میشود.
علم وعمل دوبال برای پروازروحی
علم تنها اثر ندارد؛ بلکه گاهی مضر است. عمل بدون علم بی نتیجه است. علم و عمل دو بالی است که انسان را به مقام انسانیت میرساند. علم به همه شئون و عمل عمل نفسانی، عمل جسمانی، عمل عقلانی انسان را به مراتب انسانیت میرساند. امید است که شما آقایان در خلال تحصیل، توجه به این مطلب داشته باشید که در مدرسهها منزه کنید خودتان را از تعلقات دنیا. تمام گرفتاریهای بشر از این تعلقات است. اگر این تعلقات نبود، اگر این توجه به دنیا و تعلق به دنیا نبود، اما اینقدر گرفتاری در ظرف بیش از پنجاه سال و قریب شصت سال نداشتیم. محمدرضا پهلوی به واسطه تعلقی که به دنیا داشت، نفسش غیر از دنیا چیزی نمیفهمید، سرمنشأ این همه فساد برای ملت و این همه بدبختی برای خودش شد. دوستان او، که جنود شیطان بودند، برای تعلقی که به دنیا داشتند، که نفوسشان غیر از دنیا ادراک نمیکرد به واسطه همین تعلق منشا این همه بدبختی برای ملت، و بدتر آنکه برای خودشان شدند. هم بدبخت کردند ملت را و به باد دادند همه چیز ملت را؛ و هم بدبخت کردند خودشان را. (2)
وارستگی نفس منشأهمه کمالات
شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. خودسازی به اینکه تمام ابعادی که انسان دارد، و انبیا آمدند برای تربیت آن تمام ابعاد را ترقی دهید؛ جنبه علمی، همه ابعاد علایم؛ جنبه اخلاقی، همه ابعاد اخلاق؛ تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است، و بدبختی هر انسان تعلق به مادیات است. توجه و تعلق نفس به مادیات، انسان را از کاروان انسانها باز میدارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادی و توجه به خدای تبارک و تعالی انسان را به مقام انسانیت میرساند. انبیا هم برای همین دو جهت آمده بودند: بیرون کردن مردم از تعلقات، و تشبث به مقام ربوبیت. (1)
نافرمانی شیطان
نافرمانی شیطان
از هفتاد و سه حرف اسم اعظم خداوند، بیست و پنج حرف را خداوند به آدم آموخت و خداوند دستور داد تا همه بر آدم سجده کنند و همه فرشتگان و جنّیان بر آدم سجده کردند و قابل ذکر است که این سجده نه به خاطر آدم بلکه جهت اطاعت از فرمان خداوند بود. و ابلیس که در صف ملائک بود تکبّر ورزید و از دستور خداوند سرپیچی کرد و این عمل او اولین معصیت او شد و خداوند از ابلیس پرسید؛ «چه چیزی تو را از سجده بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرده؟» ابلیس گفت: خدایا مرا از این سجده بر آدم معاف کن و در مقابل به گونه ای بندگی تو را می کنم که هیچ فرشته ای تو را عبادت نکرده باشد و نیز گفت: من چگونه بر او سجده کنم که من از آتشم و او از خاک. و خداوند فرمود؛ «مرا به بندگی و عبادت تو احتیاجی نیست و چون ابلیس نافرمانی کرد خداوند او را از درگاه خود راند» و در جواب ابلیس فرمود؛ آتش از درخت است و درخت از خاک و اصل درخت از خاک و گِل است.
خداوند فرشتگان را از نور، جن ها را از آتش و گروهی را از باد، و آب آفرید و غیره… و آدم را از گِل و آنگاه نور و آتش و باد و آب را در انسان جریان انداخت تا بوسیله نور فکر کند و با آتش بخورد و بیاشامد و با گرمای آتش، معده غذا را هضم کند. و خداوند درون انسان پنج عنصر قرار داد در حالی که ابلیس که از نژاد جن است تنها یکی از این پنج عنصر را در اختیار او گذاشت، که ابلیس به آن مغرور شد. پس ابلیس اعتراض کرد و گفت: پس این همه عبارت و بندگی من چه می شود، اگر تو خداوند عادلی هستی؟ خداوند فرمود؛ به تو هر آنچه که دنیوی باشد می بخشم و به ابلیس زندگی تا روز قیامت و قدرت را به او عطا کرد تا قادر به فریب آدمیان باشد و به هر شکلی که می خواهد بر آنها ظاهر شود.
آن هنگام که پروردگار نیروی تسلط بر انسان را به ابلیس عنایت کرد، آدم فرمود؛ بار خدایا تو نیروی تسلط بر من و نسل من را به ابلیس بخشیدی. به من و فرزندانم چه می دهی؟ فرمود؛ به اندازه هر گناهی همان گناه و به اندازه هر کار خیر و نیکی دَه برابر پاداش می دهم و آدم بیشتر از این را طلب کرد و خداوند توبه را تا آخرین دقایق حیات از انسان قبول کرد و آدم باز هم بیشتر درخواست کرد و خداوند فرمود؛ بی حساب خواهم بخشید و آدم به همین امر اکتفا کرد.
خداوند متعال حقایق هر علمی را به آدم آموخت و سپس ارواح «محمّد صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام » را 44 در پشت آدم قرار داد، بگونه ای که نور وجود آنها تمام عرش را فرا گرفت و خداوند دستور داد تا همگان در برابر عظمت آدم سجده کنند.
هنگامی که روح بر آدم دمیده شد، او به عطسه افتاد و خداوند امر کرد تا جمله «الحمد اللّه رب العالمین» را بگوید. و هنگامی که دید فرشتگان بر او سجده کردند، دچار غرور شد از خداوند سؤال کرد، آیا مخلوقی محبوب تر از من آفریده شده است؟
خداوند پاسخ داد؛ بله آنها گروهی هستند که خلقت تو به خاطر وجود آنهاست. آنها ارواح پاک پنج تن هستند و این بشارت خداوند بر آدم به وجود پنج تن بود.
آدم به بالاترین نقطه عرش نگاه کرد، خداوند فرمود؛ این ارواح، برترینِ مخلوقات من می باشند به وسیله آنها می دهم و باز می گیرم و توسط آنها پاداش می دهم و مجازات می کنم و تو ای آدم به آنها توسّل بجوی، هرگاه دچار گرفتاری و مصیبتی گشتی.
پرهیز از امتیاز طلبی
پرهیز از امتیاز طلبی
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله با عده ای از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بین راه دستور داد گوسفندی را ذبح کنند و غذایی تهیه نمایند. مردی گفت: کشتن گوسفند با من باشد، دیگری گفت: پوست کندن آن با من باشد سو می گفت: پختن آن را من به عهده می گیرم.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: من هم هیزم آن را آماده می کنم.
اصحاب گفتند: با رسول اللّه! پدران و مادران ما فدای شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آوری خواهیم کرد.
حضرت فرمود: می دانم که شما این کار را برای من انجام می دهید اما خدای عز و جل نمی پسندد که بنده اش خود را از اصحابش ممتاز کند آنگاه برخاست و برای آنها هیزم جمع آوری کرد. (4
امام زمان (عليه السلام) با گوشه چشم، نگاهى به من كردند ودر همان لحظه مرض غير قابل علاج از من بر طف شد:
جناب آقاى سيّد حسن ابطحى از قول مرحوم آية اللّه آقاى حاج شيخ مجتبى قزوينى مى نويسد:
آقاى (سيّد محمّد باقر) اهل دامغان كه در مشهد ساكن بود واز علماء وشاگردان مرحوم آية اللّه حاج ميرزا مهدى اصفهانى غروى بود و زياد خدمت معظّم له مى رسيد وسالها مبتلا به مرض (سل) شده بود وآن روزها اين مرض غير قابل علاج بود وهمه از او مأيوس بودند وبسيار ضعيف ونحيف شده بود.
يك روز ديديم، كه او بسيار سر حال وسالم و بانشاط و بدون هيچ كسالتى نزد ما آمد، همه تعجّب كرديم از او علّت شفا يافتنش را پرسيديم.
او گفت: يك روز كه خون زيادى از حلقم آمد و دكترها مرا مأيوس كرده بودند، خدمت استادم حضرت آية اللّه غروى رفتم و به ايشان شرح حالم را گفتم.
معظّم له دو زانو نشست و با قاطعيّت عجيبى به من گفت: تو مگر سيّد نيستي؟! چرا از اجدادت رفع كسالتت را نمى خواهي؟! چرا به محضر حضرت بقيّة اللّه الاعظم (عليه السلام) نمى روى و از آن حضرت طلب حاجت نمى كني؟! مگر نمى دانى آنها اسماء حسنى پروردگارند؟! مگر در دعاى كميل نخوانده اى كه فرموده: يا من اسمه دواء وذكره شفاء؟!
تو اگر مسلمان باشى، اگر سيّد باشى، اگر شيعه باشى، بايد شفايت را همين امروز، از حضرت بقية اللّه (ارواحنا فداه) بگيري! وخلاصه آنقدر سخنان محرّك و تهييج كننده، به من زد، كه من گريه ام گرفت و از جا بلند شدم مثل آنكه مى خواهم به محضر حضرت بقيّة اللّه (عليه السلام) بروم. لذا بدون آنكه متوجّه باشم، اشك مى ريختم وبا خود زمزمه مى كردم ومى گفتم: يا حجّة بن الحسن ادركنى، و بطرف صحن مقدّس حضرت على بن موسى الرّضا (عليه السلام) مى رفتم.
وقتى به در صحن كهنه رسيدم آنجا را طورى ديگر ديدم. صحن بسيار خلوت بود، تنها جمعيّتى كه در صحن ديده مى شد چند نفرى بودند، كه با هم مى رفتند و در پيشاپيش آنها سيّدى بود كه من فهميدم آن سيّد، حضرت ولى عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف) است با خودم گفتم، كه چون ممكن است آنها بروند و من به آنها نرسم، خوب است كه آقا را صدا بزنم و از ايشان شفاى مرض خود را بگيرم.
همين كه اين خطور در دلم گذشت ديدم، كه آن حضرت برگشتند و با گوشه چشم نگاهى به من كردند. عرق سردى به بدنم نشست، ناگهان صحن مقدّس را بحال عادّى ديدم و ديگر از آن چند نفر خبرى نبود و مردم به طور عادّى در صحن رفت و آمد مى كردند.
من بهت زده شدم، در اين بين متوجّه شدم كه از آثار كسالت (سل) چيزى در من نيست. به خانه برگشتم و پرهيز را شكستم و آنچنان حالم خوب و سالم شده است، كه هر چه مى خواهم سرفه بكنم نمى توانم وسرفه ام نمى آيد.
مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينى (رحمةاللّه عليه) در اينجا به گريه افتاد وفرمودند: بله اين بود قضيه آقاى سيّد محمّد باقر دامغانى و من بعد از سالها كه او را مى ديدم حالش بسيار خوب بود وحتّى فربه شده بود.
آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند
اگر اهل علم و سادات به آن حضرت توجّه پيدا كنند، چون سربازند، چون خادم و خدمتگذارند، چون به آن حضرت نزديكترند.
آن حضرت به آنها توجّه بيشترى خواهد كرد و زندگى مادّى و معنوى آنها را به احسن وجه اداره خواهد فرمود.
ولى اگر خداى نكرده سهم امام (عليه السلام) را بخورند، علاوه بر آنكه متوجّه آن وجود مقدّس نباشند و با آن حضرت مناجاتى نداشته باشند و در شبانه روز لا اقل يك ساعت به آن حضرت عرض ارادت نكنند، بلكه دوستان آن حضرت را هم مسخره كنند. بدانند كه مورد غضب آن ولى خدا قرار مى گيرند و تار و پود جنبه هاى مادّى و معنوى آنها بر باد مى رود چنانكه اين موضوع مكرّر تجربه شده است.
فهم قرآن
فهم قرآن
شخصی به حضور امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت: در قرآن دو آیه است که من بر طبق دستور آن دو آیه عمل میکنم ولی نتیجه نمیگیرم!امام(علیه السلام) فرمود: آن دو آیه کدام است؟ عرض کرد:اوّل:«اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ.»«دعا کنید مرا تا اجابت کنم شما را.»دوّم: «وَ ما اَنْفَقْتُمْ مِنْ شیء فَهُو یُخْلِفُهُ وَ هُو خَیْرُ الرّازِقینَ.»«هر چیزی را در راه خدا انفاق کنید، خدای جای آن را پر میکند و او بهترین روزی دهندگان است.»من دعا میکنم و مستجاب نمیشود، و انفاق میکنم ولی عوضش را نمیبینم!امام (علیه السلام) در مورد آیه اوّل فرمود: آیا فکر میکنی که خداوند از وعده خود تخلف کند؟ عرض کرد:نه.فرمود: پس علّت استجابت نیافتن دعا چیست؟ عرض کرد: نمیدانم! فرمود: ولی من به تو خبر میدهم.کسی که خدا را در آنچه امر به دعا کرده اطاعت کند و جوانب دعا را رعایت نماید دعایش اجابت خواهد شد.او عرض کرد: جوانب و شرایط دعا چیست؟امام(علیه السلام) فرمود: نخست حمد خدا میکنی و نعمت او را یاد آور میشوی.سپس شکر میکنی و بعد بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درود میفرستی سپس گناهانت را به خاطر میآوری و اقرار میکنی و از آنها به خدا پناه میبری و توجه مینمایی.(امّا در مورد آیه دوّم) آیا فکر میکنی خداوند خُلف وعده میکند؟ عرض کرد: نه.امام(علیه السلام) فرموده: پس چرا جای انفاق پر نمیشود؟ عرض کرد: نمیدانم.امام(علیه السلام) فرمود: اگر کسی از شما مال حلالی به دست آورد و در راه حلال انفاق کند، هیچ دِرهمی را انفاق نمیکند مگر اینکه خدا عوضش را به او خواهد داد.
برنامه چهل داستان از عظمت قرآن کریم را از بازار دریافت کنید
پادشاه زمان
پادشاه زمان
در زمان نبوت ادریس، پادشاهی ستمگر بنام (یبوراسب) زندگی می کرد .پادشاه مردی زورگو و متکبر بود، اموال مردم را به زور می گرفت و کسی که مقاومت می کرد، او را با کمک همسرش به قتل می رساند تا اینکه پادشاه مَرد مؤمنی را به قتل رسانید.
بعد از مرگ مرد مؤمن، به ادریس وحی شد که نزد پادشاه برود، ادریس نیز نزد پادشاه رفت تا او را هدایت کند، و او را از کارهای ناشایستش مطلع سازد. ولی پادشاه او را تهدید به مرگ کرد و با همسرش نقشه قتل ادریس را کشیدند. و ادریس در عبادتهایی که با خدا داشت، تصمیم گرفت تا آن شهر را ترک کند.
نکاتی درموردحضرت آدم علیه لسلام
نکاتی چند در مورد حضرت آدم علیه السلام
1- بعد از رحلت آدم، ابلیس پای درخت انگور و خرما ادرار کرد. و به همین خاطر است که بعد از تخمیر آنها بوی نامطلوبی دارد و خداوند هر شراب مست کننده ای را حرام ساخته، چرا که مایع جریان یافته در آنها همان ادرار ابلیس است.
2- تعیین وقت نماز عصر به این علت است که آدم در آن ساعت از درخت ممنوعه تناول کرد و از بهشت رانده شد و نماز مغرب ساعتی است که خداوند توبه آدم را پذیرفت. رکعت اول نماز مغربی که آدم به جای آورد برای خطایی بود که مرتکب گشت، رکعت دوم بخاطر خطای حوا و رکعت سوم به جهت توبه اش اَدا شد.
3- بعد از مرگ آدم، ابلیس و قابیل به شماتت او پرداختند و به لودگی و نواختن مشغول شدند. شدیدترین شکنجه ها به هفت نفر اختصاص دارد که یکی از آن هفت نفر قابیل است. دوم، نمرود. سوم، دو نفری که در میان بنی اسرائیل مردم را به یهودیت فرا خواندند. چهارم، فرعون که گفت؛ (من پروردگارم). پنجم، دو نفر از میان این امّت.
4- آدم هنگامی که بر زمین فرود آمد، بر نگین انگشتری خود، این جمله را نقش نمود؛ محمّد رسول اللّه و علی ولی اللّه .
5- کنیه آدم ابومحمّد بود.
6- طول قامت آدم و حوا وقتی که به زمین آمدند بسیار بلند بود، آدم هفتاد ذراع و حوا سی و پنج ذراع بود.
7- آدم هزار مرتبه پیاده به زیارت بیت الحرام رفت که هفتصد بار آن حج واجب بود.
8- راهنمای آدم از سراندیب تا جده، پرنده ای بنام (صُرِد) بود و آن اولین پرنده ای است که عبادت خداوند را کرد.
9- هنگامی که فرشتگان به خلقت آدم به خاطر فساد در روی زمین خرده گرفتند، هفت هزار سال از فیض نور الهی محروم شدند و خداوند (بیتِ المعمور) را در آسمان چهارم برای عبادت فرشتگان و (بیتِ الحرام) را در زمین برای عبادت انسانها آفرید.
10- آدم به زبان عربی صحبت می کرد اما بعد از ارتکاب به گناه و آمدن به زمین لهجه او به (سریانی) تغییر یافت.
11- اسم اعظم خداوند 73 حرف می باشد که خداوند 25 حرف از آن را به آدم آموخت.
ورودآدم وحوابرزمین
آدم از بهشت بر روی کوه صفا «کوه ابوقیس» و حوا بر کوه «مروه» فرود آمدند. هنگامی که خداوند آدم و حوا را بر زمین فرود آورد به هیبت دو پرنده بودند که از ترس می لرزیدند، آدم که از بهشت رانده شد عریان بود تا اینکه خداوند اراده فرمود تا از برگ درختان بهشتی بر او جامه ای بپوشاند وقتی او بر زمین فرود آمد بوی خوش برگ درختان بهشتی در فضای زمین پیچید و بعد از آن تمام درختان معطر گشتند و اولین حیوانی که از آن برگ خورد آهو بود که باعث شد آن بوی خوش در جسم و خونش نفوذ کند و سپس در نافه اش جمع شود.
پروردگار متعال به جبرئیل فرمود؛ من آدم و حوا را مورد رحمت خویش قرار دادم. پس توهم برایشان یکی از خیمه های بهشتی را بنا کن و جبرئیل نیز به فرمان پروردگار در همان مکانی که فرشتگان قبل از آدم خانه کعبه و ستونهای آن را بنا کرده بودند خیمه ای بنا کرد و ستون آن خیمه، شاخه ای از یاقوت سرخ بود که نور آن تمام کوههای مکه را روشن ساخت.
خداوند هفتاد هزار فرشته را مأمور کرد تا از آدم و حوا بر روی زمین محافظت کنند، سپس جبرئیل به فرمان خدا با سنگ هایی که از کوه صفا و مروه و طور سینا و جبل السلام آورده بود، به ساخت خانه خدا مشغول شد. و به امر خدا نیز سنگهایی از کوه ابوقبیس به محل احداث خانه کعبه آورد. و هنگامی که کار ساخت خانه تمام شد، فرشتگان به طواف خانه خدا پرداختند و پس از آن آدم و حوا هفت مرتبه به دور خانه چرخیدند، خداوند دو نهال تاک از آسمان برای آدم فرو فرستاد و آدم آن دو نهال را در زمین کاشت. و آن هنگام که نهال ها به ثمر رسیدند، ابلیس دور آن دو نهال را دیواری کشید و ادعای مالکیت آنها را کرد. هنگامی که مشاجره آنها بالا گرفت، روح القدس به قضاوت میان آن دو آمد و به قضاوت پرداخت. او آتشی را به سوی تاکها پرتاب کرد که دو سوم از درخت انگور را سوزاند و هنوز ثلثی از درختان هنوز سرسبز بود. روح القدس گفت؛ آن قسمتی که سوخت، سهم ابلیس بود و مابقی سهم آدم می باشد.
بعد از نزول آدم و حوا بر روی زمین خداوند دانه های انواع گیاهان را بر آدم از بهشت فرستاد و دستور کار کشت و زراعت را به او داد.
پرهیزگاری نیت
حديث :
- عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ايما عبد اقبل قبل ما يحب الله عزوجل اقبل الله قبل ما يحب و من اعتصم بالله عصمه الله و من اقبل الله قبله و عصمه لم يبال لو سقطت السماء على الارض او كانت نازله نزلت على اهل الارض فشملتهم بليه كان فى حزب الله بالتقوى من كل بليه اليس الله يقول : (ان المتقين فى مقام امين )
ترجمه :
96 - امام صادق عليه السلام فرمود: هر بنده اى كه به سوى چيزى كه خداى عزوجل دوست مى دارد روى بياورد خداوند نيز به سوى چيزى كه او دوست مى دارد روى مى آورد و كسى كه چنگ زند خداوند او را حفظ مى كند و كسى كه خداوند به سوى او روى آورد و او را نگاهدارى كند باكى ندارد اگر آسمان بر زمين افتاد يا بلاى سختى بر اهل زمين فرود آيد و همگى را در برگيرد چنين كسى به سبب پرهيزگارى اش در حزب خدا جاى دارد و از هر بلايى در امان است ، آيا خداوند نمى گويد: (همانا پرهيزگاران در مقام امن الهى جاى دارند.) (55)
حديث :
97 - عن ابى عبدالله عليه السلام قال : او حى الله عزوجل الى داود: ما اعتصم بى عبد من عبادى دون احد من خلقى عرفت ذلك من نيته ثم يكيده السماوات و الارض و من فيهن الا جعلت له المخرج من بينهن و ما اعتصم عبد من عبادى باحد من خلقى عرفت ذلك من نيته الا قطعت اسباب السماوات من يديه و اسخت الارض من تحته و لم ابال باى واد يهلك .
ترجمه :
97 - امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند عزوجل به سوى داود عليه السلام وحى فرستاد كه : هيچ بنده اى از بندگان من به من چنگ نزده است كه اين را از نيتش دانسته باشم سپس تمامى آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست به مكر و كيد با او بپردازد، جز اينكه راه خروج از كيد و مكر آنها را برايش قرار مى دهم و هيچ بنده اى از بندگان من به يكى از مخلوق من چنگ نزده است كه اين را از نيت او دانسته باشم جزء اينكه همه وسيله هاى آسمانها را از پيش روى او قطع مى كنم و زمين را از زير پاى او فرو مى برم و باكى ندارم كه او در چه دره اى هلاك گردد.
عیسی مسیح
دخـتـرک آن قـدر زیـبـا و مـعـصـوم مـی نـمـود کـه خـدمـتـگـزاران بـیـت المـقـدس ، در تکفل او از هم پیشی می گرفتند :
ـ من از او چون جان خود نگاهداری خواهم کرد !
ـ تـو بـیـشتر از من از معبد خارج می شوی ، در حالی که من تقریبا شب و روز در اینجا به سر می برم ، من از او نگهداری خواهم کرد !
ـ آقایان ، آقایان ! من شوهر خاله این کودک هستم و او خویشاوند من است . بعلاوه من نبی خدا هستم . من خود از این طفل سرپرستی خواهم کرد !
ـ ولی من پیشنهاد می کنم که هر یک قرعه ای چوبی انتخاب کنیم و برویم پایین و چوبها را در آن نـهـر بـیـنـدازیـم . زکـریـا هـم بـیـنـدازد . چوب هر کس روی آب ماند ، سرپرستی طفل به عهده او خواهد بود .
ـ بسیار پیشنهاد خوبی است ، برویم !
قـرعـه ، بـه نـام زکـریـا شـوهر خاله کودک افتاد . گویی همه چیز از روز نخست برنامه ریـزی شـده بود تا این کودک معصوم در بیت المقدس ، در دامن زکریا و در محیطی روحانی پـرورش یـابـد . مـادرش نـذر کـرده بـود کـه اگـر خـدا بـه او فـرزندی بدهد ، او را به خـدمـتـگـزاری بـیـت المـقدس بگمارد . دعای مادر مستجاب شد ، اما پیش از آنکه کودک به دنیا بـیـایـد پـدرش از دنـیـا رفـته بود . کودک وقتی به دنیا آمد ، برخلاف انتظار مادر ، دختر بـود . اما نذر ، نذر بود و می بایست ادا می شد . پس مادر با همه علاقه ای که به فرزند داشـت ، او را از ناصره ، زادگاه کودک ، به بیت المقدس آورد و به بیت سپرد . او ((مریم )) نام داشت .
زکـریـا در جـایـی بـلنـد از بیت غرفه ای برای نگهداری او فراهم آورد و کودک را در آن گذاشت و خود و همسرش به تربیت و کفالت او همت گماشتند .
مـریم ، بزرگ و بزرگ تر شد ، تا به حدی که نوجوانی را پشت سر گذاشت و دختری جـوان شـد . او بـسـیار عفیف و بسیار عابد و بسیار دوستار خدا بود . خداوند نیز او را دوست می داشت ، چندان که غذای او را فرشتگان در کنار او می نهادند !
یـک روز که شاید برای طهارت ، به جانب شرقی بیت در تپه های کنار شهر رفته و در پـس حـجـابـی دور از چشم نامحرمان برهنه شده بود ، فرشته ای به ماءموریت الهی ، با هـیـاءت بـشـر بـر او ظاهر شد . مریم که تا آن لحظه آفتاب و ماهتاب هم او را در آن حالت ندیده بودند ، خود را جمع وجور کرد و زبان به اعتراض گشود . ترسیده بود مبادا مردی باشد که فکر ناپاکی در سر می پروراند . ولی فرشته ، با صدایی ملکوتی به او گفت :
ـ من از سوی خداوند ماءموریت دارم که فرزندی پاکیزه به تو ببخشم !
ـ چـگونه من فرزندی داشته باشم ، در حالی که دست هیچ بشری به من نرسیده است و من هرگز زن ناپاکی هم نبوده ام ؟ !
ـ هـمـیـن طـور اسـت ، امـا بـر پـروردگـار تـو آسـان اسـت ، و ایـن نـشانه او و امری مقرر و ناگزیر است !
بـدیـن گـونـه ، مـریـم بـاردار شـد و این راز را از همگان مخفی داشت . او از همه دوری می گزید و خدا داناست که آن طاهره مطهره ، در طول نه ماه بارداری ، چه رنجها که از فکر و خیال برای پاسخگویی به مردم کشیده بود .
سرانجام ، درد زایمان او را در چنبره طاقتسوز خود گرفت . ناگزیر ، به جایی دور دست و خـلوت در اطـراف زادگاه خود ناصره رفت و آنجا به زیر درخت خرمای خشکی پناه برد . آهنگ استخوانسوز درد و شرنگ تلخ بی آبرو شدن و غم بی کسی و تنهایی ، او را سخت عذاب می داد . پس بی اختیار نالید :
ـ ای کاش پیش از این ، مرده و از خاطره ها رفته بودم !
در هـمـیـن هـنـگام ، در حالی که تمام تنش از فشار درد غرق عرق شده بود ، احساس کرد که چیزی از درون او رها شد . ناگاه ، صدای کودک نوزادش را شنید :
ـ مـادر غـمـگین نباش ! نگاه کن ، خدا زیر پایت نهری روان کرده است . نیز این درخت نازک و خـشـکـیده خرما را به سوی خود بتکان ، خواهی دید که خرمای تازه بر تو می افشاند . از ایـن خـرمـا بـخور و از آن آب بیاشام و خشنود و دل آسوده باش . و اگر کسی را دیدی هیچ سخن مگو و به اشارت بفهمان که من امروز برای پروردگار خود نذر کرده ام که با هیچ سخن نگویم .
مـریم ، نخست از گفتار فصیح این کودک نوزاد در شگفتی افتاد . اما چون در خاطر گذراند که بارداری او نیز از سوی خدا و به امر او و غیر طبیعی بوده است ، آرامش یافت .
قدر آسوده . از خرما خورد و از آب نوشید و چون رمقی یافت ، کودک دلبند خود را در آغوش گرفت و به خانه یکی از اقوام خود رفت . خویشان او ، با دیدن کودک ، آن هم در آغوش او کـه عـمری جز پاکی و صداقت و عفت از او ندیده بودند ، بسیار تعجب کردند و با شماتت گفتند :
ـ ای خـواهـر هـارون ، پـدرت که مرد بدی نبود و مادرت نیز بدکاره نبود . تو این کودک را بی شوهر ، چگونه دست و پا کرده ای ؟ !
مـریـم ، به آنان فهماند که نذر کرده است آن روز حرفی نزند . او به کودک اشاره کرد ، یعنی از خود او بپرسید !
یکباره صدای قهقهه ، از همه برخاست :
ـ از خود او ؟ ازین بچه یکروزه ؟ ما را مسخره کرده ای ؟ چگونه می توان با کودکی که در گاهواره است سخن گفت ؟ !
اما کودک ، به امر پروردگار ، فصیح و رسا به سخن در آمد :
قرآن و دوستدار او
قرآن و دوستدار او
یکی از نویسندگان معاصر مینویسد: بابا کاظم (یکی از یاران صدیق نوّاب صفوی) اهل اراک، انسانی متدین به حقایق، و عامل به دستورهای حضرت حق بود و تنها چیزی که آن مرد با صفا را رنج میداد بیسوادی بود; بخصوص وقتی سخن قرآن به میان میآمد به موجب اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت، سخت رنجیده خاطر میشد.او با تمام وجود عاشق قرآن بود و میل داشت مانند کسانی که میتوانند قرآن بخوانند، قرآن بخواند.او نمیتوانست قرآن بخواند ولی به آنچه از قرآن به وسیله علمای ربانی شنیده بود به طَبَق آراسته بود.رفتار و اخلاقش قرآن بود و به حلال و حرام را مخصوصاً در کسب و کار و خوراک رعایت میکرد.شبی در عالم رؤیا به حضور یکی از معصومین (گویا حضرت پیامبر«ص») مشرف میشود.حضرت به او میفرماید: بابا، قرآن بخوان.عرض میکند نمیتوانم.حضرت میفرماید: میتوانی! او در محضر رهبر اسلام چند آیهای تلاوت میکند و از شدت شوق از خواب بیدار شده، حسّ میکند تمام قرآن بر قلب او تجلی کرده و نقش بسته است.فردای آن شب به محضر نوّاب صفوی رسیده، داستان رؤیای صادق خود را بیان میکند.ایشان از او امتحان به عمل میآورد و میبیند عین حقیقت است.بابا نه تنها قرآن را از حفظ میخواند، بلکه با حس سرانگشت خود آیات قرآن را از سایر جملات عربی تشخیص میداد و همچنین با فلان آیه در چه جزء یا چه سورهای است.گاهی صفحهای از مفاتیح را جلوِ او میگذاشتند و از او میپرسیدند: این قسمت در کجای قرآن است؟ انگشت روی کلمات میگذاشت و میگفت: این قرآن نیست! گاهی از او میپرسیدند فلان آیه در کجاست؟ قرآن را باز میکرد و با انگشت خود آیه را پیدا کرده، نشان میداد.
داستانی ازعظمت قرآن کریم
پنج تکنیک شادزیستن
اگر بد کنی به خود کنی
در عهد رسالت سیدالمرسلین(صلی الله علیه وآله) چون این آیه فرود آمد که:«اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُم لاَِنْفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُم فَلَها.»«اگر کار نیک به جای آورید برای خود انجام دادهاید و اگر کار بد انجام بدهید به خود باز میگردد.»یکی از یاران رسول خدا نظر به جمال این معنی انداخت و شب و روز این آیه را میخواند.یکی از جهودان را بروی حسد آمد و آتش حسد در نهاد او افروخته گشت و گفت: باش تا من این کار را بر خلق ظاهر کنم.پس قدری حَلوا بساخت و زهر در آن تعبیه کرد و بدان مرد داد تا آن را بخورد.مرد آن را بستد و به صحرا برون آمد.دو جوان را دید که از سفر میآمدند و اثر سفر در ایشان ظاهر گشته، آن صحابی ایشان را گفت: نان و حلوا رغبت دارید؟ گفتند: بلی.مرد نان و حلوا پیش ایشان بنهاد.در حال بخوردند و بیفتادند و بمردند.آن خبر به مدینه افتاد، او را بگرفتند و پیش سیدالمرسلین(صلی الله علیه وآله)آوردند.رسولخدا(صلی الله علیه وآله) از وی پرسید: آن نان و حلوا را از کجا آوردی؟ گفت: فلان زن جهود داده است.آن زن را بطلبیدند، چون بیامد، آن دو جوان را بدید و هر دو پسران او بودند که به سفر رفته بودند.زن جهود در دست و پای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) افتاد و گفت: صدق این مقامت مرا معلوم شد که من اگر چه بد کردم با خود کردم، و آن به من بازگشت و تحقیق معنی این آیه بدانستم.
اثر قرآن بر زنی از اهالی یوگسلاوی
سید قطب در تفسیر خود مینویسد: زمانی ما شش نفر مسلمان با یک کشتی مصری اقیانوس اطلس را به سوی نیویورک میپیمودیم.مسافران کشتی 120 مرد و زن بود و جز ما کسی در میان مسافران مسلمان نبود.در روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی کشتی انجام دهیم و علاوه بر اقامه فریضه مذهبی یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبشر مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامه تبلیغی خود بر نمیداشت بیافرینیم، بخصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت دعوت کند.ناخدای کشتی که یک نفر انگلیسی بود موافقت کرد و به کارکنان کشتی نیز که همه از مسلمانان آفریقا بودند اجازه داده شد که با ما نماز بخوانند و آنها از این موضوع بسیار خوشحال شدند.زیرا این نخستین باری بود که نماز جمعه بر روی کشتی انجام میگرفت.من به خواندن خطبه نماز جمعه پرداختم و جالب توجه اینکه مسافران غیر مسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت به انجام این فریضه اسلامی نگاه میکردند.پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند، ولی در میان این گروه خانمی بود که بعدها فهمیدم یک مسیحی یوگسلاوی است که از جهنم «تیتو» و کمونیسم او، فرار کرده است.او فوقالعاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدّی که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویشتن نبود.به زبان انگلیسی ساده و آمیخته با تأثیر شدید و خضوع و خشوع خاصّی سخن میگفت…به او گفتیم که ما با لغت عربی صحبت میکردیم.ولی او گفت:هر چند یک کلمه از مطالب شما رانفهمیدم امّا بوضوح دیدم که این کلمات آهنگ عجیبی داشت.امّا از این مهمتر مطلبی که نظر مرا فوقالعاده به خود جلب کرد این بود که در لابهلای خطبه شما جملههایی وجود داشت که از بقیه ممتاز بود.آنها دارای آهنگ فوقالعاده مؤثر و عمیقی بودند.آنچنان که لرزه براندام من میانداخت.یقیناً این جملهها مطالب دیگری بودند.فکر میکنم شمابه هنگامی که این جمله ها را ادا می کردید وجودتان از روحالقدس جان میگرفت! من کمی فکر کردم و متوجه شدم این جملهها همان آیاتی از قرآن بود که من در اثنای خطبه و در نماز آنها را میخواندم.این موضوع ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤثر است که حتی بانویی را که یک کلمه از مفهوم آن را نمیفهمد تحت تأثیر شدید خود قرار میدهد.
انسان محترم را گرامی بدارید
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله به یکی از خانه های خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند تعداد اصحاب بسیار بود و اتاق پر شده بود.
جریربن عبداللّه در این هنگام وارد شد اما جایی برای نشستن نیافت و در نزدیکی در نشست.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله عبای خود را برداشت و به او داد و فرمود: این عبا را زیر انداز خود قرار دهد. جریر عبا را گرفت و بر صورت خود گذارد و آن را می بوسید و گریه می کرد، آنگاه آن را جمع کرد و به پیامبر صلی اللّه علیه و آله رو کرد و گفت: من هرگز بر روی جامه شما نمی نشینم. خداوند تو را گرامی بدارد همان گونه که مرا گرامی داشتی.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله نگاهی به سمت چپ و راست خود کرد و سپس فرمود: هر گاه شخص محترمی نزد شما آمد او را گرامی بدارید و همچنین هر کسی که از گذشته بر شما حقی دارد او را نیز گرامی بدارید.
شیعه واقعی
مردی به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله عرض کرد: یا رسول اللّه! فلانی در منزل همسایه اش نگاه حرام می کند و اگر بتواند بدنبال آن کار حرامی انجام دهد انجام می دهد.
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله خشمگین شد و فرمود: او را نزد من بیاورید.
مرد دیگری که در آنجا حضور داشت عرض کرد: یا رسول اللّه! او از شیعیان شماست که به ولایت شما و علی علیه السلام اعتقاد دارد و از دشمنان شما بیزار است.
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود: نگو او از شیعیان ما است، این یک دروغ است. شیعه ما کسی است که دنباله روی ما باشد و از اعمال ما پیروی کند و این کارهای او که نام بردی از اعمال ما نیست. (10)
حفظ خویشاوندی
شخصی نزد رسول اللّه خدا صلی اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: یارسول اللّه! بستگانم بامن قطع رابطه کرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند آیا من هم با آنها قطع رابطه کنم؟
پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: با این وضع خداوند نظر و رحمتش را از همه شما بر می دارد. آن مرد گفت: پس چه کنم؟
حضزت فرمود: ایجاد رابطه کن باکسی که با تواضع رابطه کرده است و بخشش به کسی که تو را محروم ساخته است و عفو کن کسی را که به تو ظالم کرده است. در این صورت از سوی خداوند پشتیبانی رد برابر آنها خواهی داشت
مادر بزرگوار حضرت ابوالفضل
مادر بزرگوار حضرت ابوالفضل
null
جناب فاطمه، دختر حزام بن خالد کلبی، معروف به «امالبنین» علیهاالسلام، مادر بزرگوار حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام است.
جناب امالبنین علیها السلام، از بانوان پاک سرشت، مهربان، دلاور و با معرفت بود، به همین دلیل، هنگامی که آن بزرگوار، به عنوان همسر جناب امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام، به منزل آن حضرت وارد شد، به عنوان «فاطمهی ثانی» و «مادر دوم»، برای فرزندان عزیز و ارجمند حضرت فاطمهی زهراء علیهاالسلام، بود، به طوری که آن بزرگواران را بر فرزندان خود، مقدم میداشت.
روایت شده است:
هنگامی که جناب امالبنین علیهاالسلام به منزل حضرت امام علی علیهالسلام وارد شد، حضرت امام حسن علیهالسلام و حضرت امام حسین علیهالسلام، بر اثر بیماری، بستری بودند، آن بزرگوار، با دیدن این صحنه، کمر به خدمت آن دو امام معصوم علیهماالسلام بسته و مانند مادر مهربان و دلسوز، از آن عزیزان فاطمه علیهاالسلام، پرستاری نمود.
از جناب عالم ربانی، زینالدین، معروف به شهید ثانی، (رضوان الله تعالی علیه) - متوفای سال 965 هجری قمری - نقل شده است که آن بزرگوار، دربارهی بزرگی مقام حضرت امالبنین علیهاالسلام، مینویسد: جناب امالبنین علیهاالسلام، از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود، نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت، و خود را وقف خدمت به آن بزرگواران، نموده بود.
افراد خاندان نبوت نیز برای جناب امالبنین علیهاالسلام، جایگاه والایی قائل بودند، به آن جناب، احترام مخصوصی مینمودند، در روزهای عید، به احترام آن جناب، به دیدنش رفته، به آن جناب ادای احترام میکردند.
حضرت زینب کبرا علیهاالسلام، شریک نهضت کربلایی حضرت امام حسین علیهالسلام، پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه، به محضر جناب امالبنین علیهاالسلام تشریف برده و شهادت فرزندان دلبند آن جناب را به ایشان، تسلیت گفتند.
شناسنامهی حضرت أبوالفضل
شناسنامهی حضرت أبوالفضل (علیه السلام)
null
نام مبارک آن حضرت، «عباس» علیهالسلام است.
نام مبارک پدر بزرگوار آن حضرت، جناب مولی الموحدین، امام المتقین، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، امام علی بن ابیطالب علیهالسلام، وصی بلا فصل جناب نبی اکرم، حضرت ختمی مرتبت، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم، و امام اول شیعیان جهان میباشد.
نام مبارک مادر بزرگوار آن حضرت، حضرت فاطمه علیهاالسلام معروف به «ام البنین»، دختر «حزام بن خالد کلبی» است.
زمان ولادت مبارک آن حضرت، - بنا برمشهور - روز چهارم، از ماه شعبان، سال بیست و شش هجری قمری، میباشد.
مکان ولادت مبارک آن حضرت، شهر مقدس مدینهی منوره، در کشور عربستان (حجاز) میباشد.
آن حضرت، دارای لقبهای فراوانی است که از جملهی آنها میتوان «قمر بنیهاشم» و «بابالحوائج» را نام برد.
آن حضرت، دارای کنیههای متعددی است که از جملهی آنها، «ابوالفضل» و «ابوفاضل» را میتوان نام برد.
[صفحه 16]
مدت عمر شریف و با برکت آن حضرت، سی و چهار سال و پنج ماه و شش روز، (بر اساس تاریخ و سال و ماه قمری،) میباشد.
زمان شهادت مظلومان و افتخار آفرین آن حضرت، روز دهم از ماه محرم الحرام، سال شصت و یک هجری قمری میباشد.
مکان شهادت جانگداز و غرور آفرین آن حضرت، کنار نهر علقمه، در سرزمین کربلا، از شهرهای کشور عراق میباشد.
آن حضرت، هنگام شهادت، مقام سپهداری و پرچمداری سپاه حضرت امام حسین علیهالسلام را عهده دار بود.
قاتلان آن حضرت - طبق زیارت ناحیهی مقدسه - «یزید بی رقاء جهنی» و «حکیم بن طفیل طایی»، میباشند.
مرقد آن حضرت در کربلای معلا است که دارای گنبد و بارگاه و صحن و سرای ملکوتی و بزرگ بوده و در تمام طول سال عموما و در ایام دههی عاشورای حسینی علیهالسلام، خصوصا، محل زیارت زائران بی شماری است که از اقصی نقاط عالم به آن مکان مقدس مشرف شده و پروانهوار گرد شمع ضریح مطهر آن حضرت طواف نموده و بر مظلومیت آن حضرت اشک ماتم ریخته، جسم و جان خود را جلا و صفا داده و پس از گرفتن حوائج مادی و معنوی خود، آن مکان مقدس را به امید زیارتی دیگر به سوی وطن خود ترک میکنند.
ﻋﻠﻢ ﻛﺘﺎﺏ ﺗﻤﺎﻣﺎ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:
((ﻭ ﻳﻘﻮﻝ ﺍﻟﺬﻳﻦ ﻛﻔﺮﻭﺍ ﻟﺴﺖ ﻣﺮﺳﻼ ﻗﻞ ﻛﻔﻰ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﺷﻬﻴﺪﺍ ﺑﻴﻨﻰ ﻭ ﺑﻴﻨﻜﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻋﻨﺪﻩ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ (10)؛ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﻴﺴﺘﻰ ، ﺑﮕﻮ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻋﻠﻢ ﻛﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ.))
ﻭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ، ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺳﻰ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻰ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﻳﻚ ﺟﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:
((ﻭ ﻣﺎ ﻣﻦ ﻏﺎﺋﺒﺔ ﻓﻰ ﺍﻟﺴﻤﺎﺀ ﻭﺍﻻﺭﺽ ﺍﻻ ﻓﻰ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﻴﻦ (11)؛ ﻫﻴﭻ ﻏﻴﺒﻰ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ.))
ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻫﻴﭻ ﺫﺭﻩ ﺍﻯ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻳﺎ ﻛﻤﺘﺮ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ.(12)
ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻄﻮﺭ ﻭﺍﺿﺢ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻛﻠﻴﺪﻫﺎﻯ ﻏﻴﺐ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻛﺴﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺍﻭ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺧﺸﻜﻰ ﻭ ﺩﺭﻳﺎﺳﺖ ، ﻫﻴﭻ ﺑﺮﮔﻰ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻤﻰ ﺍﻓﺘﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ، ﻫﻴﭻ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻯ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻰ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﻜﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﻭﺍﺿﺢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ((ﻭ ﻻ ﺭﻃﺐ ﻭ ﻻ ﻳﺎﺑﺲ ﺍﻻ ﻓﻰ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﻴﻦ ))(13)
ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﻮﻳﻢ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻠﻘﻴﺲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ، ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺨﺖ ﺑﻠﻘﻴﺲ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﺵ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؟ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺟﻨﻴﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺁﻥ ﺗﺨﺖ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺧﻴﺰﻯ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ !
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺸﻰ ﺑﻮﺩ ((ﻗﺎﻝ ﺍﻟﺬﻯ ﻋﻨﺪﻩ ﻋﻠﻢ ﻣﻦ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ )) ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺁﻧﺮﺍ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘﻠﻚ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ (14) ﻭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻛﺮﺩ.
ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ، ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺩﺭ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺒﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺨﺸﻰ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﺍﻧﺶ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻋﻠﻢ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺗﺮﻯ ﺑﺎﻝ ﻣﮕﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺩﺭﻳﺎ!!(15)
ﺁﺭﻯ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﺜﻞ ﻋﺒﺪﺍﻻﻋﻠﻰ ﻭ ﻋﺒﻴﺪﺓ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺑﺸﻴﺮ ﻫﻤﮕﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻬﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺩﺭﻧﮓ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﺮ ﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺁﻣﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻢ ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ.(16)
ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺒﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻢ ، ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﺍﻃﻬﺎﺭ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻻﺩ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﻮ ﺳﻌﻴﺪ ﺧﺪﺭﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﻳﻪ ﻣﺒﺎﺭﻛﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻴﻄﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ .(17)
ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ ﺻﺤﻴﺢ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ((ﺍﻟﺬﻯ ﻋﻨﺪﻩ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ ﻫﻮ ﺍﻟﻤﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ؛ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﺳﺖ .))(18)
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻳﻪ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻛﺮﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ (ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺒﻴﺖ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻋﻠﻰ ﺍﻭﻝ ﻣﺎ ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ ﻣﺎ ﻭ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮﻳﻦ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ.(19)
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻭﻟﻴﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻭﻟﻮﺍﻟﻌﺰﻡ ﻭ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﭼﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ؟ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ : ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭﻟﻮﺍﻟﻌﺰﻡ ﻣﻘﺪﻡ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ.
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺒﺎﺭﻙ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻮﺳﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ((ﻭ ﻛﺘﺒﻨﺎ ﻟﻪ ﻓﻰ ﺍﻻﻟﻮﺍﺡ ﻣﻦ ﻛﻞ ﺷﻰ ﺀ ﻣﻮﻋﻈﺔ (20)؛ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﻮﺣﻬﺎ ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻋﻆ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻴﻢ .)) ﻭ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻴﺴﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ((ﻭ ﻟﻴﺒﻴﻦ ﻟﻜﻢ ﺑﻌﺾ ﺍﻟﺬﻯ ﺗﺨﺘﻠﻔﻮﻥ ﻓﻴﻪ ؛(21) ﺗﺎ ﻋﻴﺴﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﻨﺪ.)) ﻭ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ((ﻗﻞ ﻛﻔﻰ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﺷﻬﻴﺪﺍ ﺑﻴﻨﻰ ﻭ ﺑﻴﻨﻜﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻋﻨﺪﻩ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﻜﺘﺎﺏ (22)؛ ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻋﻠﻢ ﻛﺘﺎﺏ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﻮﺍﻫﻰ ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ .))
ﻭ ﺳﭙﺲ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺶ ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﺁﻳﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺟﺴﺘﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ : ((ﻭ ﻻ ﺭﻃﺐ ﻭ ﻻ ﻳﺎﺑﺲ ﺍﻻ ﻓﻰ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﻴﻦ ))(23) ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﻠﻢ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ (ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻋﻈﻤﺖ ) ﻧﺰﺩ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﺳﺖ .(24)
ﺭﻭﻳﺎﺭﻭﻳﻰ ﺑﺎ ﻧﺎﻛﺜﻴﻦ ﻭ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺟﻤﻞ
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺣﻴﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﻠﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: (( ﺍﻯ ﻋﻠﻰ ﺗﻮ ﺑﺎ ﭘﻴﻤﺎﻧﺸﻜﻨﺎﻥ ﻭ ﺳﺘﻤﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺧﺎﺭﺟﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﻦ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺟﻨﮕﻴﺪ)) ﭘـﻴـﻤـﺎﻧـﺸـﻜـﻨـﺎﻥ ﻳـﺎ ﻧـﺎﻛﺜﻴﻦ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍﺀ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺳﺮﺩﻣﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﻃﻠﺤﻪ ﻭ ﺯﺑﻴﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻮﺷﺶ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻋﺎﻳﺸﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻛﻤﻜﻬﺎﻯ ﺑﻰ ﺩﺭﻳﻎ ﺑـﻨﻰ ﺍﻣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻰ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﻮﻓﻪ ﻭ ﺑﺼﺮﻩ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺼﺮﻩ ﺭﺳـﺎﻧـﺪﻩ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﻧﺒﺮﺩﻯ ﻣﻴﺎﻥ ﻃﺮﻓﻴﻦ ﺑﺮ ﭘﺎ ﺷـﺪ ﻛـﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻃـﻠﺤـﻪ ﻭ ﺯﺑـﻴـﺮ ﻛـﺸـﺘـﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﺪ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺩﺭﺁﻣﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺨﺸﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﻋـﻠﺖ ﻣـﺨـﺎﻟﻔـﺖ ﻃـﻠﺤـﻪ ﻭ ﺯﺑـﻴـﺮ ﺍﻳـﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﺍﺯ ﺑـﺮﻳـﺰ ﻭ ﺑـﭙـﺎﺷﻬﺎﻯ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﭘﺴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻧﻤﻰ ﺩﻫـﺪ ﻭ ﺁﻧـﺎﻥ ﻛـﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻋـﺜـﻤـﺎﻥ ﺍﺯ ﺳـﻔـﺮﻩ ﮔـﺴـﺘـﺮﺩﻩ ﺑـﻴـﺖ ﺍﻟﻤـﺎﻝ ﺳـﻴـﺮ ﭼـﺮﻳـﺪﻩ ﻭ ﺷـﻜـﻢ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺻـﺎﺣـﺐ ﻣـﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻝ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﻏﻼﻡ ﻭ ﻛﻨﻴﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﻋﻠﻰ ﭘﺴﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ، ﺑـﻠﻜـﻪ ﺍﺯ ﺍﻳـﻦ ﺑـﻪ ﺑـﻌـﺪ ﺑـﺎﻳـﺪ ﺑـﺎ ﺩﻳـﮕـﺮ ﻣـﺴـﻠﻤـﻴـﻦ ﺩﺭ ﺍﺳـﺘـﻔـﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺑـﻴـﺖ ﺍﻟﻤـﺎﻝ ﻣـﺴـﺎﻭﻯ ﺑـﺎﺷﻨﺪ، ﻋَﻠَﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻋﺎﻳﺸﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ ﻛﻴﻨﻪ ﺍﻯ ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻫﻤﮕﺎﻡ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ
شایدگریه ملائکه بوده
صدیق محترم حجه الاسلام حاج سیدمحمدکاظم بهشتی روزی درمسیربازگشت ازسفراصفهان برایم نقل کرد؛ یکی ازروزهای دوم ماه محرم پدرم مرحوم حجه الاسلام حاج سیداحمد بهشتی،توسیرکانی در مسجددردروازه شهرتوسیرکانی درمسجددروازه شهر توسیرکان برای منبردعوت می شود،دریکی ازشب ها وقتی واردمسجدمی شود،مشاهده می کندهیچ کس درمسجدحضورندارد حتی آن شخص که مسئول وروشن کردن سماوروچای دادن به مردم است نیزنیامده بود باخودمی گویدچه کنم ؟اگربخواهم سخنرانی کنم وروضه وروضه بخونم،کسی درمسجدکه شنونده باشه واگربخواهم سخنرانی نکم که خلاف وعده عمل کردم خلاصه بعداززمانی صبروتحمل تصمیم می گیردمنبربرود شروع به صحبت می کندومثل همشگی ابتداچندحدیث وروایت اخلاقی وشرح وتفسیرآن هاودرانتهای آن ها روضه توسل به اهل بیت علیه السلام عادت آن بزرگواراین بوکه روضه خواندن همراه باگریه های مردم خودنیزباصدای بلندمی گریست .آن بارنیزطبق عادت روضه راباگریه وزاری شروع نمود،دراثنای روضه متوجه صدای گریه وناله شد. بااینکه هیچ احدی درپای منبرحاضرنبود .اواخرذکردونفر،که مشغول عبورازکنارمسجدبودندباصدای حزّین سیداحمدآقاوصدای گریه هاواردمسجدمی شودغیرازروحانی روضه خوان کس دیگری درمسجدنیست !منبرآقای بهشتی به پایان می رسد.همین آقابه قصدخروج نزدیک آن دونفرمی شود ضمن سلام می پرسند:آقاماگریه زاری هنگام روضه شماشنیدم اماوقتی داخل شدیم کسی روندیدیم ،به نظرشماصداازکجاوازچه کسانی بودند؟مرحوم آقای بهشتیپس ازاندکی تأمل ومکث می گوید،شایدگریه ملائکه بوده!
ـ
شایدگریه ملائکه بود
صدیق محترم حجه الاسلام حاج سیدمحمدکاظم بهشتی روزی درمسیربازگشت ازسفراصفهان برایم نقل کرد؛ یکی ازروزهای دوم ماه محرم پدرم مرحوم حجه الاسلام حاج سیداحمد بهشتی،توسیرکانی در مسجددردروازه شهرتوسیرکانی درمسجددروازه شهر توسیرکان برای منبردعوت می شود،دریکی ازشب ها وقتی واردمسجدمی شود،مشاهده می کندهیچ کس درمسجدحضورندارد حتی آن شخص که مسئول وروشن کردن سماوروچای دادن به مردم است نیزنیامده بود باخودمی گویدچه کنم ؟اگربخواهم سخنرانی کنم وروضه وروضه بخونم،کسی درمسجدکه شنونده باشه واگربخواهم سخنرانی نکم که خلاف وعده عمل کردم خلاصه بعداززمانی صبروتحمل تصمیم می گیردمنبربرود شروع به صحبت می کندومثل همشگی ابتداچندحدیث وروایت اخلاقی وشرح وتفسیرآن هاودرانتهای آن ها روضه توسل به اهل بیت علیه السلام عادت آن بزرگواراین بوکه روضه خواندن همراه باگریه های مردم خودنیزباصدای بلندمی گریست .آن بارنیزطبق عادت روضه راباگریه وزاری شروع نمود،دراثنای روضه متوجه صدای گریه وناله شد. بااینکه هیچ احدی درپای منبرحاضرنبود .اواخرذکردونفر،که مشغول عبورازکنارمسجدبودندباصدای حزّین سیداحمدآقاوصدای گریه هاواردمسجدمی شودغیرازروحانی روضه خوان کس دیگری درمسجدنیست !منبرآقای بهشتی به پایان می رسد.همین آقابه قصدخروج نزدیک آن دونفرمی شود ضمن سلام می پرسند:آقاماگریه زاری هنگام روضه شماشنیدم اماوقتی داخل شدیم کسی روندیدیم ،به نظرشماصداازکجاوازچه کسانی بودند؟مرحوم آقای بهشتیپس ازاندکی تأمل ومکث می گوید،شایدگریه ملائکه بوده!
ـ
به شما حجره می دهیم
به شما حجره می دهیم
null
سال های اوّل طلبگی ام در قم ، خواستم در مدرسه علمیه آیة اللّه گلپایگانی قدّس سرّه حجره بگیرم ودرس بخوانم . گفتند : به کسانی که لباس روحانیت نپوشیده اند حجره نمی دهند . خودم خدمت معظم له رسیدم ، ایشان نیز فرمود : شما که لباس ندارید معلوم است کم درس خوانده اید . به ایشان عرض کردم گرچه به من حجره ندهید ، ولی اجازه بدهید یک مثال بزنم ! اجازه فرمودند :
عرض کردم : می گویند فردی در کاشان به حمام رفت ، وقتی لباسهایش را بیرون آورد همه به او گفتند : اَه ، اَه ، چه آدم کثیفی ! وقتی این برخورد را دید دوباره لباسهایش را پوشید خواست از حمام بیرون برود ، مردم گفتند : کجا می روی ؟ گفت : می روم حمّام تا بیایم حمّام ! (چون اگر کسی تمیز باشد که حمّام نمی آید) حال حکایت شماست که می گوئید برو درس بخوان بعد بیا اینجا درس بخوان ، روحانی شو بعد بیا اینجا روحانی شو . وقتی این مثال را زدم معظم له قدّس سرّه خیلی خندید و فرمود : به شما حجره می دهیم ، شما اینجا بمانید .
(خاطره ای ازاستادبزرگوارآقای قرائتی)
جواب دندان شکن
داستان بیستم : جواب دندان شکن
null
در کتاب کافی از نوحبنشعیب و محمدبنالحسن روایت شده است که ابنابیالعوجاء از هشام بن حکم پرسید مگر خدا حکیم نیست؟ هشام گفت: بله، خداوند احکم الحاکمین است.ابنابیالعوجاء گفت: به من خبر ده از آیه،«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِّنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً.»«ازدواج کنید با آنچه که خوش آید شما را از زنان دو و سه و چهار و و اگر بترسید که عدالت را پیشه خود نکنید پس یکی را به ازدواج خود درآورید.»مگر این حکم قرآن نیست؟ هشام گفت: بله، ابن ابیالعوجاء گفت: پس به من خبر ده از آیه،«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النَّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ.»«و هرگز نمیتوانید بین زنانتان عدالت را رعایت نمایید اگر چه بسیار علاقه به رعایت اعتدال علاقه داشته باشید…»کدام حکیم به این گونه سخن میگوید؟ هشام جوابی نداشت.از همین رو به مدینه نزد حضرت صادق(علیه السلام) آمد و ماجرای خود را باز گفت.حضرت فرمود: اینکه خدا میفرماید:«فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ…»مقصود عدالت در نفقه (خرج زن) است و اینکه میفرماید:«وَ لَنْ تَسْتَطیعوا اَنْ تَعْدِلُوا…»مقصود عدالت در محبت است.چون هشام این جواب را به ابیابیالعوجاء رسانید، وی گفت: به خدا این جواب از خودت نیست.
داستان از عظمت قرآن کریم
نذر قرآن
داستان هفدهم : نذر قرآن
null
امین السلام فضل بن حسن طبرسی مؤلف تفسیر معروف مجمعالبیان در سبزوار میزیست و در سال 548 یا 542 قمری از دنیا رفت و قبر شریفش در مشهد مقدس (روبروی خیابان طبرسی) است.معروف است که در تخریب اطراف حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام) که در چند سال قبل صورت گرفت قبر علامه طبرسی ویران شد.شاهدان عینی دیدند که پیکر مقدس او با اینکه حدود هشت قرن و نیم از رحلت او میگذشت، تر و تازه مانده است.از حکایتهای مشهوری که به مرحوم طبرسی نسبت میدهند اینکه: زمانی سکته سنگین بر او عارض شد به گونهای که بیحرکت به زمین افتاد.بستگان و حاضران تصور کردند که از دنیا رفته است.(با توجه به اینکه وسایل طبی در آن زمان، بخصوص در قریهای مثل سبزوار نبود.) بدن او را غسل دادند کفن کرده و دفن نمودند و بر طبق معمول به خانههایشان باز گشتند.ناگهان او در درون قبر، به هوش آمد ولی خود را در قبر یافت.متوجه خدای مهربان شد و نذر کرد هر گاه از آن تنگنای قبر تاریک، نجات پیدا کند و سلامتی خود را باز یابد کتابی در تفسیر قرآن تألیف نماید.از حُسن اتفاق کفندزدی تصمیم گرفته بود قبر او را نبش کند و کفن او را بدزدد.چون کفندزد قبر را خراب کرد و خشتهای قبر را برداشت و بند کفن را گشود علاّمه دست او را گرفت.وی سخت ترسید.سپس علاّمه با او سخن گفت امّا او بیشتر ترسید.علاّمه ماجرا را به او بازگو نمود و گفت: مترس! سپس کفن دزد علامه طبرسی را به دوش گرفت و او را به منزلش برد.علامه کفن خود به او داد و اموال بسیاری را به کفندزد داد و او به دست ایشان توبه کرد.سپس علامه به نذر خود وفا کرد و تفسیر گرانقدر مجمعالبیان را که در ده جلد است به عربی نوشت.( داستان از عظمت قرآن کریم )
نقطهای که هرگز جابجا نشد
داستان نهم : نقطهای که هرگز جابجا نشد
null
خدای متعال در آیهای از قرآن کریم میفرماید:«فَانْطَلَقا حَتّی اِذا اَتَیا اَهْلَ قَرْیَة اسْتَطْعَما اَهْلَها فَاَبَوا اَنْ یُضَیِّفُوهُما.»«موسی و خضر راه پیمودند تا به دهکدهای رسیدند ولی مردم آنجا از پذیرایی ایشان شانه خالی کردند وایشان را با خشونت راندند.»پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: اهل آن قریه از مردم لئیم بودند که از آن دو پیامبر بزرگوار مهماننوازی نکردند.گفتهاند آن دیار انطاکیّه بوده است و اهل آن چون از نزول این آیه خبردار شدند باری از طلا را به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) آورده، و عرض کردند: یا رسول الله(صلی الله علیه وآله)«نَشْتَری بِهذا الذَّهَبِ اَنْ تَجْعَلَ الْباءَ تاء.»«ما با این طلا باء را به جای تاء خریداری میکنیم.»]این طلاها را بگیر و نقطه (ابوا) را بردارید و دو نقطه بالای آن بگذارید تا بشود(اتوا) که معنی آن چنین میشود: اهل قریه آمدند تا آن دو نفر را مهمانی کنند.به این سبب نام ننگ از ما زدوده میشود.[رسول الله(صلی الله علیه وآله) امتناع ورزید و فرمود:تغییر این نقطه موجب آن است که دروغ در کلام خدا داخل شود و این خود موجب لطمه به مقام الوهیت است.
برنامه چهل داستان از عظمت قرآن کریم را از بازار دریافت کنید
بدرقه دیگران
بدرقه دیگران null امام علی علیه السلام به سمت کوفه حرکت می کرد که با یک کافر ذمی همراه شد. آن مرد به امام علی علیه السلام عرض کرد به کجا می روی؟ حضرت علیه السلام فرمود: به کوفه می روم. وقتی بر سر دو راهی رسیدند و خواستند از یکدیگر جدا شوند امام علیه السلام از مسیر خود خارج شد و در مسیر او حرکت کرد. مرد ذمی گفت: مگر به کوفه نمی روی؟ امام علیه السلام: بله به کوفه می روم. مرد ذمی: چرا راه کوفه را رها کردی؟ امام علیه السلام: این کمال حسن همراهی است که مرد رفیق راهش را در هنگام جدائی چند قدمی بدرقه کند و این دستوری است که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به ما داده است. مرد ذمی: پیامبر شما چنین دستوری داده است؟ امام علیه السلام: آری. مرد ذمی: پس هر کس از او پیروی کرده است بخاطر همین رفتارهای بزرگوارانه بوده است و من تو را گواه می گیرم که پیرو دین تو باشم. آنگاه همراه امام علیه السلام به کوفه رفت و چون او را شناخت اسلام آورد. (19) برنامه قصه های تربیتی چهارده معصوم را از بازار دریافت کنید https://cafebazaar.ir/app/ir.sadegh.book18/?l=fa
عشق به همسر
وقتی همسرتون حالتونو می پرسه ،ازجملات دیگه ای هم استفاده کنید. باتوهمیشه خوبم ! باداشتن همسری مثل تو،معلومه که خوبم !زنده باشی همسرم! عالی ام.
ثواب صدقه برای میّت
رسول اکرم (صلی الله علیه واله) هرگاه شخصی به نیّت میّتی صدقه بدهد،خداوندمتعال جبریئل راامرفرمایدکه ببردسرقبرآن میّت ،هفتادهزارفرشته راکه دردست هرکدام طبقی است و می گویند:سلام برتوای دوست خدا،این هدیه ای است که فلان شخص برای توفرستاده…. ؟؟سپس قبراوپرنورمی شودوخداوندعطامی کندبه اوهزارشهردربهشت وترویج می کند ،به اوهزارحوریه وهزارحاجت اوراروا می کند. (بحارالانوار،ج 82ص 63)
حفظ چهل حدیث
امام زمان( عج الله فرجه شریف ) می فرماید: هرکس ازشیعیان ماچهل حدیث حفظ کند،فردای قیامت فقیه ودانشمندمشهرخواهدشد،
حفظ چهل حدیث
ا
رسول اکرم ودوحلقه جمعیت
رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله واردمدینه مدینه شد، چشمش به دواجتماع افتادکه ازدودسته تشکیل شده بود وهردسته ای حلقه ای تشکیل داده سرگرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت وذکرودستهٔ دیگربه تعلیم وتعلم ویاددادن ویادگرفتن سرگرم بودند.هردودسته راازنظرگذرانیدوازدیدن آنهامسروروخرسندشد.به کسانی که همراهش بودندروکردوفرمود: این هردودسته کارنیک می کنند وبرخیروسعادتند." آنگاه جمله ای اضافه کرد:( لکن من برای تعلیم وداناکردن فرستاده شده ام.)پس خودش به طرف همان دسته که به کارتعلیم وتعلم اشتغال داشتندرفت ودرحلقهٔ آن ها نشست. (برگرفته ازکتاب داستان راستان،متفکرشهیداستادمرتضی مطهری)
قاری قرآن
قال رسول اکرم صلی الله علی وآله همه موجودات دنیا برای قاریان قرآن ،طلب استغفارو آمرزش می کنند،حتی ماهیان دریا.
گفتاری ازنهج البلاغه
امام علی علیه السلام:درفقروغنا می فرماید:آرایش دست تنگی پاکدامنی وآرایش توانگری سپاسگزاری (فقیرراکه گناه نکندودست پیش مردم درازننمایدهمه می ستایندوبهره اش رازودمی یابد،وغنی که سپاسگزارباشدمردم خیرخواه اومی شوندوآن موجب افزای خداوندگردد).